سال ۱۴۳۱ است و ارتش اشغالگر انگلیس محاکمهای فرمایشی برپا میکنه تا رهبر نیروهای مقاومت فرانسوی، یعنی زنی روستایی به نام "ژان" رو به قتل برسونه. محاکمه ۱۸ ماه طول میکشه و در روز آخر، قاضیان که کشیشان دستنشاندهی انگلیسیها هستند "ژان" رو وادار میکنن که زیر اعترافنامهای رو امضاکنه. با امضای اعترافنامه، "ژان" در واقع الهاماتی رو که از سوی خداوند به او نازل میشده، منکر خواهد شد. "ژان" به ناچار و برای مستفیض شدن از تشریفات مذهبی اعتراف نامه رو امضا می کنه، اما بعد از مدتی ژان اعترافاتش رو پس میگیره و در نتیجه "ژاندارک" در میون شعله های آتش سوزونده میشه...
فیلم "مصائب ژاندارک" معروفترین و یکی از موفقترین آثار "کارل تئودور درایر" کارگردان بزرگ دانمارکیه. درایر در نهمین تجربهی کاری خودش پس از مدتها فعالیت به عنوان روزنامهنگار و فیلمنامهنویس، به استخدام موسسهی معتبر سوسییته ژنرالد فیلمز دراومد تا به میل خودش در مورد یکی از سه شخصیت تاریخی مهم یعنی «ماری آنتوانت»، «کاترین دومدیچی» و «ژاندارک» فیلمی بسازه که درایر نهایتا ژاندارک رو انتخاب کرد. درایر از معدود افرادی بود که در دوران جذب کارگردانان مشهوری چون لانگ و مورنائو به هالیوود، به اونجا نرفت و در اروپا موند و در طول ساخت شاهکارش ژاندارک، از افراد صاحب سبکی بهره برد. وی با همراهی رودولف ماته فیلمبردار مشهور لهستانی و هرمان وارم طراح صحنهی متبحر آلمانیِ فیلم "اتاق دکتر کالیگاری" و همچنین با استفاده از حرکات پیچیدهی دوربین به سبک جنبش آوانگارد فرانسوی، طراحیهای اکسپرسیونیستی و مونتاژ روسی که از علاقهی درایر به آیزنشتاین و گریفیث نشٲت می گرفت، و همچنین با بهرهگیری از بازی بسیار قدرتمند و ماندگار ماریا فالکونتی و نماهای درشتی که از وی در پسزمینهی سفید و خالی گرفت موفق شد تا فضای سرد و خشک و خالی و وحشتانگیز دادگاه، مظلومیت و قربانی بودن ژان، خشونت فراوان اعضای هیات حاکمه و در یک کلام درونیات اونها رو به بهترین نحو نمایش بده.
درایر با استفاده از کلوزآپهای چهرهی بدون گریم فالکونتی در پسزمینهی سرد و سفیدِ دیوارهای زمخت دادگاه و دکورهای عظیم قلعه که در ابعاد واقعی ساخته شده بودند، بیش از هر چیز بر تنهایی ژان و مخالفت خود با تعصب بیش از حد و کورکورانه پافشاری کرد. فیلم داستان زندگی زنیست که در طول تاریخ فقط مریم مجدلیه از اون معروفتره و اثار فراوانی دربارهاش نوشته و ساخته شده. اولین ژاندارک سینمایی در سال ۱۹۰۰ توسط "ژرژ مهلیس" ساخته شد و سپس کارگردانهای بزرگ دیگری هم به این جمع اضافه شدند، از جمله روبرتو روسیلینی، روبر برسون، ژاک ریوت، لوک بسون و کارل تئودور درایر. اما دیدگاه "درایر" در این فیلم با تمومی نسخههای ژاندارک تفاوت عمده داره و تنها نسخهای که تاحدودی به این اثر نزدیک میشه فیلم روبر برسونه به نام "محاکمهی ژاندارک" که ۳۵ سال پس از ژاندارک درایر در سال ۱۹۶۲ ساخته شد.
"مصائب ژاندارک" که میتونیم اون رو آخرین شاهکار سینمای صامت نیز به شمار بیاریم در ابتدا قرار بود بصورت ناطق ساخته بشه اما فقر استودیوهای فرانسه این امکان را به درایر نداد و ناچارا اون رو صامت ساخت. اجباری که به نتیجهای شگفتانگیز انجامید. درایر این محدودیت رو تبدیل به فرصت کرد و نماهای نزدیک رو هوشمندانه جایگزین پرسش و پاسخ میان قضات کشیش و ژان کرد و اینگونه با یک تیر دو نشان زد. یعنی هم به زیباییشناسی مورد علاقهی خودش که نوعی آبسترهسازی در جهت واکاوی درون از طریق چهرهی بیرونی با نگاهی معنوی بود، دست یافت و هم حسرت ناطق بودن فیلمش رو لااقل از خودش یکی گرفت.
تصاویر بسیار درشت از چهرهی فالکونتی در نقش ژاندارک در فیلم نشانگر بیگناهی اون در مقابل اتهاماتی واهیه که گریبانش رو گرفته. اون رفتهرفته و در طول پیشروی فیلم از ترسی جانکاه به آرامشی قرینِ ایمان دست پیدا میکنه که تماما به اتکای همون نماهای منفرد و مجزا از چهرهاش به مخاطب منتقل میشه همونطور که ما میفهمیم که اشکهای ژان در ابتدا از سر رستگاری و رضایت از خودش نیست بلکه شامل همهی وحشتهاییه که اون رو در بر گرفته. در اصل درایر در "مصائب ژاندارک"، فارغ از تمامی دستاوردهای زیباییشناسانهاش مخاطب رو در مقابل یک حادثهی تاریخی صرف قرار نداده. درایر در شاهکارش روح انسان رو به چالش کشیده و دوربینش رو صرفا در جایگاه یک چشم جستجوگر قرار نداده. البته این نماهای درشت تنها به چهرهی ژاندارک منتهی نمیشه بلکه همهی قضات دادگاه نیز اینگونه نمایش داده میشن تا داوری دربارهی ژان و آنها از سوی مخاطبان در دو کفهی ترازو قرار بگیره. سایه های تندی که در نماهای نزدیک در چهرههای قضات دیده میشه به گونهای آبستره ریاکاری و تزویر اونها رو در حین محاکمهی ژان نشون میده.
این تاریکیها انگار که در تضاد با نور محض چهرهی بدون گریم فالکونتی با آن چین و چروک حقیقیش، تکامل مییابه و دیده میشن.
ماریا فالکونتی که به دعوت درایر در اولین نقش سینماییش ظاهر شد و البته بسیار هم آزار دید، پس از بازی در این فیلم، دیگه در هیچ اثر سینمایی ظاهر نشد. فالکونتی به قدری برای بازی در نقش دوشیزهی اورلئان از خود انرژی گذاشت و جسارت به خرج داد که گویی پس از اون دیگه توانی براش باقی نموند. فالکونتی با رهبری درایر لحظات پرشمار بیتکراری رو در ژاندارک خلق کرد مثل سکانسی که موهای ژان رو میتراشند و اون رو شکنجه میکنند. نماهای نزدیک ابزارآلات شکنجه، چهرههای مخوف کشیشان و چشمان درشت و غمبار ژان، بیشترین میزان همدردی با ژاندارک رو پدید میآره، کاری که با همین قوت هیچوقت در بازی ژاندارکهای تاریخ سینما تکرار نشد، به گونه ای که اینگرید برگمن بازیگر نسخهی ۱۹۴۸ به کارگردانی ویکتور فلمینگ در جایی میگه: "اگر قبل از بازی خودم در نقش ژاندارک، این فیلم و بازی فالکونتی رو دیده بودم هرگز این نقش رو بازی نمی کردم."